آثار حضرت آیة الله العظمی شیخ محمد اسحاق فیاض
جایگاه زن در نظام سیاسی اسلام
جلد
1
جایگاه زن در نظام سیاسی اسلام
جلد
1
عنوان کتاب : جایگاه زن در نظام سیاسی اسلام
نام ناشر : دبیرخانه کنگره تجلیل از مقام علمی آیت الله العظمی فیاض
جلد : 1
مترجم: سرور دانش
تعداد صفحات دانلود شده: 98
در اين يادداشت مختصر لازم است به چند مطلب كوتاه اشاره شود:
اول: هدف اوليه من از ترجمه اين كتاب، چاپ و نشر آن نبود و تنها براساس علاقه شخصى و به منظور استفاده علمى و طرح موضوع در حلقات فكرى و فرهنگى، به برگردان آن به فارسى اقدام كرده بودم. برخى از دوستان، نشر آن را در شرايط فعلى مفيد و بلكه ضرورى تشخيص دادند. لذا چاپ اول اين كتاب در زمستان 1390 خورشيدى در كابل صورت گرفت كه به سرعت و به فاصله تنها سه ماه ناياب گرديد. دليل اين امر، اهميت كتاب است. اين اهميت ناشى از دو جهت است:
يكى، اهميت موضوع كتاب است؛ يعنى جايگاه زن در نظام سياسى اسلام كه از موضوعات روز و مورد توجه از نگاه فقهى، حقوقى و سياسى است.
ديگرى، اهميت مؤلف كتاب است. هرگاه ديدگاهها و نظرياتى كه
در اين كتاب مطرح شده، توسط كس ديگرى مطرح مىشد، چندان اهميتى نمىداشت و شايد هم كسى چندان به آن توجه نمىكرد. اما زمانى كه اين ديدگاهها يا به تعبير بهتر فتواها، توسط شخصيتى مطرح مىشود كه اگر از نگاه علمى، سرآمد همه مجتهدان و مراجع تقليد معاصر نباشد، بدون شك يكى از چهرههاى شاخص و از استوانههاى فقاهت و اجتهاد هستند، اهميت موضوع دو چندان مىگردد.
دوم: در مورد حقوق زن از نگاه درون دينى يعنى با تكيه و تأكيد بر منابع اجتهاد و استنباط در شريعت اسلام و زمينهها و بسترهاى كلامى، تاريخى و سياسى آن، در ميان دهها فتوا و نظريه، چهار ديدگاه اصلى قابل توجه است:
1) برابرى كامل زن و مرد در همه عرصهها.
اين ديدگاه كه توسط برخى از روشنفكران مسلمان مطرح شده، تا حد خروج از مرزهاى دينى، پيش رفته و به تفكر ليبرال دموكراسى غرب و معيارهاى حقوق بشرى مندرج در معاهدات و كنوانسيونهاى بين المللى و انديشه تساوى جنسيتى و جندر نزديكتر است.
2) محروميت زن از حقوق سياسى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى.
اين ديدگاه كه با رويكرد منفى، از سوى برخى از حلقات و جريانهاى فكرى و سياسى در جهان اسلام مطرح شده، ستم و تبعيض آشكارى را بر زن تحميل مىكند و در دنياى امروز يك نوع برخورد
غير منطقى، غير عقلانى و حتى غير قابل تحمل تلقى مىگردد.
3) رويكرد ميانه و نظريه رايج در فقه شيعه و سنى.
در كنار افراط و تفريط دو ديدگاه اول و دوم، در ديدگاه سوم، نكات زير مورد توجه مىباشد:
1. زن و مرد در جوهره انسانى و ارزشهاى بشرى باهم برابرند.
2. زن و مرد از نظر ارزشهاى دينى و ايمانى، تقوا و تكاليف دينى و عبادى با هم برابرند.
3. اما در برخى از مسائل فقهى مانند: شهادت، حق طلاق، ارث و ديه بين زن و مرد تفاوتهايى وجود دارد.
4. همچنين زن نمىتواند رياست عاليه دولت (ولايات عامه)، مقام قضاوت و مقام افتا يعنى مرجعيت سياسى (رهبرى)، مرجعيت قضايى (قضاوت) و مرجعيت دينى (مرجعيت تقليد) را به عهده بگيرد.
4) رويكرد نوگرايانه دينى در فقه زن.
اين رويكرد در اين كتاب ديده مىشود. حضرت آيت الله العظمى فياض در اين كتاب كوچك و كم حجم، ديدگاه نوى را مطرح كرده كه در ميان فقها كاملاً بى نظير و بى سابقه است. در اين ديدگاه – برخلاف ديدگاه مشهور يعنى نظريه سوم كه پيشتر ذكر شد – به عهده گرفتن تمام سمتهاى سياسى و دينى كه 18 مورد آن در متن سوالها و جوابها، ذكر گرديده است و حتى به عهده گرفتن سه سمت رهبرى دولت، قضاوت و افتا يا مرجعيت دينى براى زن مجاز شمرده شده است.
مبناى اصلى اين نظريه اين است كه از نگاه فقهى، تفاوتهاى حقوقى و فقهى بين زن و مرد را تنها در صورتى مىتوان پذيرفت كه دليل معتبر شرعى به صورت نص يا ظهور، بر اثبات آن وجود داشته باشد و گرنه موضوع، داخل در قلمرو منطقه فراغ يا اباحه خواهد بود و منطقه فراغ يك عنصر متغير، متحرك، پويا و سيال است كه با تغيير شرايط زمان و مكان قابل تغيير مىباشد.
براساس مبناى فوق، چنين استدلال شده كه در مورد به عهده گرفتن سمتهاى عالى رتبه سياسى و دينى توسط زن، هيچ نوع مانع صريح و واضح شرعى و فقهى وجود ندارد و دلايلى كه از كتاب، سنت، اجماع و غيره ادعا شده، از نگاه سند يا دلالت و شرايط استدلال فقهى نارسا است و تفاوتهاى بين زن و مرد، موارد بسيار محدودى دارد كه در چند مسأله خاص فقهى در شريعت بيان شده و موارد ديگر را شامل نمىگردد.
از سوى ديگر، علاوه بر نقد و رد دلايل ادعاشده، اصول و قواعدى در اين كتاب مورد استناد قرار گرفته كه در تأييد اين رويكرد نوگرايانه و در نحوه برخورد با حقوق زن و استنباط احكام آن از ادله، بسيار مهم، قابل توجه و تأثيرگذار است، از آن جمله:
1. پيروان يك شريعت، اعم از زن و مرد، در تكاليف و حقوق با هم اشتراك دارند و با هم برابر هستند و احكام شريعت، به گروه يا افراد خاصى اختصاص ندارد مگر به خاطر اختصاص موضوع.
2. مخاطب خطابات قرآنى مردم (ناس) و انسان است نه گروه و جنسيت خاص و اصطلاح «امت» در متون دينى نيز شامل مرد و زن است. همچنين فلسفه بعثت پيامبر اكرم (ص) اين است كه براى همه مردم مبعوث شده و رحمت براى همه عالميان است. (نگاه كنيد به: جواب سوال چهارم).
3. زن و مرد در حقوق اساسى و آزادىهاى عمومى برابر هستند و در برخوردارى از اين حقوق هيچ نوع تفاوت و تبعيضى بين آنان وجود ندارد. (نگاه كنيد به جواب سوال ششم).
4. دو عرصه خانواده و اجتماع را نمىتوان با همديگر مقايسه كرد. در عرصه خانواده ممكن است تفاوتهايى در موقف مرد و زن وجود داشته باشد، اما در عرصه اجتماع اين تفاوت وجود ندارد. به عبارت ديگر قلمرو حقوق خانواده با قلمرو حقوق اساسى و حقوق مدنى و اجتماعى كاملاً متفاوت است.
5. حكومت اسلامى كاملاً صلاحيت دارد كه در مورد حقوق خانواده در عرصه منطقه فراغ و قلمرو مباحات، قانونگذارى نمايد و مطابق به شرايط زمان و مصالح جامعه، قوانين مناسب را وضع نمايد. (نگاه كنيد به سوال بيست و پنجم).
با توجه به قواعد و اصول فوق، زن و مرد در عرصه اجتماع و سياست و فعاليتهاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى از استعداد،
توانايى، آزادى و حقوق كامل و برابر برخوردار هستند و هيچ مانع شرعى در اين مورد وجود ندارد. تنها موضوع مورد تأكيد در اين ديدگاه اين است كه زن حجاب، عفاف، متانت، نجابت، شخصيت و حيثيت انسانى و اسلامى خود را در همه عرصهها و در تمام فعاليتها بايد حفظ نمايد و خدمت به اسلام و تأمين توازن و عدالت اجتماعى را هدف خود قرار دهد.
سوم: اكنون كه زمينه چاپ دوم اين اثر در كابل فراهم شده است، بسيار بجا بود كه متن ترجمه، يك بار ديگر مرور و حداقل پارهاى از نواقص و كاستىهاى ادبى، رفع مىشد و يا توضيحات بيشترى در پاورقىها افزوده مىگرديد. اما اين فرصت و توفيق برايم ميسر نشد و تنها به تصحيح برخى از اغلاط و اصلاح موارد جزئى اكتفا گرديد و اميدوارم در چاپهاى بعدى اين مأمول برآورده گردد.
سرور دانش – كابل
23 جوزاى 1391 خورشيدى
برابر با 21 رجب 1433 قمرى
چندى پيش كه در معيت هيأتى رسمى به رياست جلالت مآب معاون دوم رياست جمهورى، جناب استاد خليلى، از كشور جمهورى عراق ديدارى داشتيم؛ فرصتى فراهم شد كه با زيارت اماكن مقدسه، مخصوصاً حرم مطهر مولا على (ع) در نجف اشرف، به محضر آيات عظام حوزهى علميهى تاريخى نجف اشرف و از آن جمله حضرت آيت الله العظمى سيستانى (دام ظله) و حضرت آيتالله العظمى محمد اسحاق فياض (دام ظله) شرفياب شويم و از هدايات و راهنمايىهايشان بهره ببريم. مقام، شأن و شخصيت حضرت آيت الله فياض، بالاتر و شناخته شدهتر از آن است كه قلم اين ناتوان به معرفى ايشان بپردازد؛ اما به اختصار و براى آشنايى با موضوع ترجمه به اختصار بايد گفت:
آيت الله العظمى محمد اسحاق فياض، در سال 1309
شمسى (1930 ميلادى) در ولايت غزنى افغانستان متولد شده، بعد از آشنايى با علوم مقدماتى در زادگاه و در مشهد مقدس، عازم نجف اشرف گرديده در سن 18 سالگى به درس خارج، درسهاى تخصصى دورهى اجتهاد، اشتراك ورزيدند و پس از چند سال تلمذ در محضر فقيه بزرگ عصر، مرحوم آيت الله خويى (ره) كه با نور ايمان، ديانت و تقوا و بسان كوهى از علم و انديشه، حوزهى فقاهت و اجتهاد نجف را رهبرى مىكرد؛ به عنوان يكى از نخبه ترين شاگردان ايشان، شهرت به سزايى كسب كردند و در اوايل سنين جوانى با تأليف اولين اثر علمى خود به نام «المحاضرات فى اصول الفقه» در پنج جلد، به عنوان تقرير بخشى از درسىهاى خارج اصول؛ استعداد، پشتكار، نبوغ و توان علمى كم نظير خود را به نمايش گذاشتند و امروز با بيش از نيم قرن تدريس، تحقيق و تأليف در يكى از كهنترين مراكز علمى جهان اسلام، به عنوان چهرهاى شاخص، به يكى از استوانههاى عمدهى علم، فقاهت و اجتهاد تبديل شدهاند و هم اكنون يكى از مراجع بزرگ تقليد شيعيان جهان محسوب مىشوند و حوزهى درسى ايشان از حوزههاى اصلى دروس حوزهى علميهى نجف اشرف است.
برخى از آثار علمى حضرت آيت الله فياض كه امروز همگى جزو منابع درسى و علمى در حوزههاى علميه محسوب مىشوند، قرار ذيل است:
1 – محاضرات فى اصول الفقه؛ در 5 جلد.
2 – المباحث الاصولية؛ در 12 جلد.
3 – تعاليق مبسوطه على العروة الوثقى (فقه) در 10 جلد.
4 – منهاج الصالحين (كتاب فتوايى) در 3 جلد.
5 – الاراضى.
6 – احكام البنوك.
7 – المسائل الطبية.
و چند كتاب كوچك و بزرگ ديگر.
در ميان آثار حضرت آيت الله فياض، يك بخش مهم به استفتائات يا پاسخ به پرسشهاى مختلف دانشمندان، انديشمندان، محصلان و عامهى مردم اختصاص دارد كه در زمينههاى گوناگون دينى، علمى، فقهى و سياسى مطرح شدهاند و مجموعهى آنها در وب سايت ايشان قابل مطالعه است. در ميان استفتائات و سوالات متعدد، جزوهى بسيار كوچكى در قطع جيبى وجود دارد كه حجم آن كم؛ اما محتوايش بسيار مهم و در شرايط امروز، بسيار راهگشا، راهنما و آموزنده است. اين جزوه دربارهى حقوق زن و جايگاه او در نظام سياسى اسلام و در پاسخ به 25 سوالى است كه از سوى يكى از فرهيختگانى كه رسالهى دكتراى خود را به اين موضوع اختصاص داده، مطرح شده است. اين پرسشها و پاسخها، دربارهى مهم ترين موضوعات مربوط به فعاليتهاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى زنان و مشاركت آنان در سطوح مختلف رهبرى و مديريت جامعه از جمله: ولايت عامه، رياست عاليهى دولت، قضاوت، افتا، مرجعيت تقليد، وزارت، عضويت
پارلمان، امارات، سفارت، فرماندهى اردو و پوليس و ساير سمتها و موقعيتها است و در واقع جايگاه و موقعيت زن و نقش او در سياست و اجتماع و موقف او در خانواده را از ديدگاه فقه و شريعت اسلام مورد بحث قرار داده و جديدترين نظريات را ارايه كرده است.
حقوق و موقعيت زن در سياست، اجتماع و خانواده، موضوعى است كه امروز با ديدگاههاى متضاد افراط و تفريط مطرح مىشود و حتى ديدگاه اسلام در اين موارد با قرائتهاى متعارض ارايه شده است، تا آن جا كه برخى ديدگاههاى فقهى اسلام را در تعارض با ميثاقها و اسناد بين المللى حقوق بشر و نورمهاى عصر تمدن پنداشتهاند. اما ديدگاههاى مطرح شده در اين كتاب، راه ميانهاى را بين اين افراط و تفريطها برگزيده و فقه زن را با رويكرد دينى نوگرايانه و متفاوت با رويكردهاى سنتى رايج در فقه شيعه و سنى ارايه كرده است.
هرچند مسائل مطرح شده در اين كتاب اگر به شيوهى متعارف مباحث فقهى و حقوقى و با نقد و استدلال كافى مورد بحث قرار مىگرفت، محصول آن كتابى قطور و پر حجم مىشد؛ اما چنان كه پيشتر گفته شد، شيوهى بحث، پاسخ به سوالاتى است كه استفتا گونه مطرح شده و در نتيجه، پاسخها نيز فتوا گونه و بدون شرح و نقد مبسوط و استدلال تفصيلى بيان شده است. ولى از آنجا كه اين فتواها از سوى يك مرجع علمى برجسته و فقيه و مجتهد نامور صادر شده، براى جامعه و نسل امروز ما بسيار راهگشا است و انديشمندان و
پژوهشگران مىتوانند از اين فتواها به عنوان يك الگو و نمونه استفاده كنند و منابع فقهى و حقوقى آن را مورد بررسى و بازكاوى قرار دهند.
با توجه به اهميت موضوع و براساس پيشنهاد برخى از دوستان، تصميم گرفتم اين اثر گرانسنگ را به زبان فارسى ترجمه و در اختيار عموم علاقهمندان، مخصوصاً هموطنان عزيز قراردهم. البته قابل يادآورى است كه در موارد اندكى براى برخى از اصطلاحات و مسائل مبهم، خارج از متن توضيحاتى در پاورقى افزودهام. همچنين براى دسته بندى بهتر، مطالب عنوان گذارى شده و براى كتاب، فهرستى نيز تنظيم شده است.
مشخصات اصلى كتاب كه ترجمه از متن آن صورت گرفته، قرار ذيل است:
نام نموذج لمجموعه اسئله حول موقع المرأه فى النظام السياسى الاسلامى.
ناشر: دار البدره، النجف الاشرف، مطبعة الكلمة الطيبة، چاپ هفتم، سال 1932 هجرى – 2011 م.
گفتنى است كه تاريخ اوليهى تأليف اين كتاب 9 شوال 1929 هجرى قمرى است و تا كنون هفت بار چاپ شده است.
سرور دانش
1390/8/8 – كابل
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب علامه آيتالله شيخ محمد اسحاق فياض (دامت بركاته)!
السلام عليكم و رحمت الله و بركاته.
در محضر مبارك جنابعالى، مجموعه سوالاتى را در رابطه با جايگاه زن در نظام سياسى اسلام، مطرح مىكنم. اين سوالات به عنوان بخشى از طرح رسالهى دكترا تهيه شده است كه اين موضوع را براى نخستين بار از ديدگاه مذاهب مختلف اسلامى و در قالب سيستمهاى گوناگون سياسى در اسلام مورد بحث قرار مىدهد. از خداوند سبحان آرزو دارم كه توفيق بخشد تا با روشن ساختن حقايق اسلامى كه جامع عناصر اصالت، ثبات و نوگرايى به طور همزمان است، بر غناى انديشهى اسلامى افزوده شود.
از جناب شما آرزومندم بزرگوارى كرده، به اين سوالات – به دليل ضيقى وقت در جدول زمانى بحث – در خلال مدتى كه در صورت امكان از دو هفته تجاوز نكند، پاسخ ارايه فرماييد. همچنين خواهشمندم نشانى خود را در اختيارم قرار دهيد تا بتوانم مراجعهى علمى و تماس با شما را ادامه دهم. خداوند از نور قدرت و پاداش فراوانش شما را بهرهمند گرداند.
سوال اول:
مسئوليت حكومت در دولت اسلامى، مسئوليت «تنفيذى» يا اجراى دستورات الهى است؛ زيرا دولت اسلامى مبتنى بر اصل «حاكميت مطلق و بلامنازع خداوند» است و هيچ فرد يا گروه يا قدرت و مقامى، سهمى در حاكميت ندارد و قانون گذار تنها خداوند است و هيچ كسى نمىتواند قانونگذارى كند يا آن چه را خداوند به عنوان قانون براى بشريت وضع كرده، تغيير دهد. اما حاكميتى كه امت در جامعه آن را اعمال مىكند، به معناى خلافت يا جانشينى و نيابت از خداوند سبحان است؛ زيرا تنها خداوند است كه منبع همهى قوا و حاكميتها است.
در پرتو آنچه گفته شد، از آن جا كه زن از يك سو جزئى از امتى است كه مالك هيچ نوع قدرت يا حاكميت و يا صلاحيت قانونگذارى نيست؛ زيرا همهى آنها تنها براى خداوند است و از سوى ديگر در سطح اجرايى نيز زن – مانند مرد – تنها جانشين در رعايت امانت الهى و تطبيق شريعت
خداوند است، آن هم در حدودى كه شارع به اجمال يا تفصيل آن را مقرر داشته است. آيا زن مجاز است كه سمتها و پستهاى زير را در دولت اسلامى برعهده بگيرد؟
1. رهبرى و رياست عاليهى كشور؟
2. رياست وزرا يا مقام صدارت عظمى (نخست وزيرى)؟
3. وزارت با همهى انواع تفويضى، تنفيذى (اجرايى) و مشورتى آن؟1
4. امارت استكفا1
5. امارت استيلا1
6. فرماندهى ارتش با همهى انواع آن؟
7. امارت جهاد بر ضد مشركان؟
8. فرماندهى جنگها مانند جنگ با اهل بغى از مسلمانان و مخالفان، محاربان و راهزنان؟
9. سرپرستى و فرماندهى پوليس؟
10. سرپرستى و رهبرى استخبارات يا پوليس مخفى؟
جواب:
بر زن واجب است بدن و اندام خود را از بيگانه بپوشاند و از كرامت، شرف و عفت خود محافظت كند و درون خود را از هر نوع آلودگى پاك نگه دارد. هرگاه زن مسلمان چنين باشد، تصدى هر عملى كه با تكاليف واجب اسلامى او منافات نداشته باشد، براى او مجاز است، اعم از اين كه يك عملى اجتماعى باشد، مانند رياست دولت يا پستهاى ديگر يا يك عمل فردى باشد، مانند رانندگى، خلبانى (پيلوت) و غيره.
روشن است كه بر عهده گرفتن اين اعمال و سمتها براى زن، مستلزم برهنگى، بى حجابى و عدم محافظت از كرامت اسلامى خود به عنوان يك زن مسلمان نيست، بلكه حفظ كرامت و شرف در حال برعهده گرفتن پستهاى بزرگ در دولت؛ شأن، ارزش، جايگاه اجتماعى و صلابت اعتقادى و ايمانى زن را افزايش مىدهد.
خلاصه اين كه زن مسلمان در صورتى كه در ارادهى خود نيرومند و در عقيده و ايمان خود استوار و با صلابت باشد و شرف و كرامت خود را پاس دارد، مىتواند همهى سمتها و پستهاى يادشده در سوال اول را برعهده بگيرد و از اين جهت هيچ فرقى بين مرد و زن نيست.
آنچه گفته شد، در مورد حكومتهاى غير شرعى است، چه در
كشورهاى اسلامى يا غير اسلامى، اگر حكومت، شرعى و مشروع باشد، يعنى براساس حاكميت دين برپا شده باشد، وضعيت متفاوت خواهد بود؛ زيرا مقام حاكم در حكومت شرعى، از جانب خداوند يگانهى بىهمتا، تعيين شده است يا با تصريح به نام و شخص او مانند زمان حضور يا با تصريح به اوصاف او مانند زمان غيبت. در حكومت غير شرعى اين قدرت و مقام يا از طريق انتخابات عمومى و آزاد يا از طريق قهر و غلبه تعيين مىشود. از همين رو، مقام حاكم در حكومت شرعى، در اجراى دستور الهى و تطبيق آن در همهى عرصههاى اقتصادى، سياسى، حقوقى، عدالت اجتماعى، فرهنگى، امنيتى و غيره در مشاوره و گفت و گو با علما و كارشناسان نخبه و شايستهى كشور، از قدرت وسيعى برخوردار است.
البته آن چه به عنوان فرق بين حكومت شرعى و غير شرعى گفته شد، براساس مذهب شيعهى اماميه است؛ زيرا حكومت در روشنايى اين مذهب، زمانى شرعى است كه مبتنى بر اصل حاكميت خداوند باشد و گرنه غير شرعى خواهد بود. از سوى ديگر اگر حكومت شرعى باشد، مقام حاكم در آن از سوى خداوند تعيين مىشود، چه در زمان حضور يا در زمان غيبت؛ زيرا همان طور كه ولايت رسول اكرم (ص) و ائمهى اطهار (ع) از جانب خداوند است، ولايت فقيه در زمان غيبت نيز چنين است.
خلاصه اين كه ولايت و خلافت، چه در زمان حضور يا در زمان
غيبت، در پرتو مذهب شيعه، بايد مجعول و منصوب از جانب خداوند باشد و اثبات آن از طريق اجماع و آراى مردم امكان پذير نيست و اصولاً اجماع در چنين مسألهاى ارزشى ندارد.
براساس مذهب اهل سنت، آنچه از جانب خداوند ثابت است، تنها رسالت رسول اكرم (ص) است؛ اما خلافات و ولايت خلفا از طريق اجماع و آراى مردم ثابت مىشود نه با تصريح و نص از جانب خداوند. بر اين اساس، هر زمامدارى در كشورهاى اسلامى در صورتى كه حكومت و ولايت او بر مردم از طريق انتخاب مردم و آراى آنان تحقق يابد، او ولى امر مسلمين بوده و حكم او نافذ و حكومت او شرعى است. اين فرق بين دو مذهب شيعه و مذهب اهل سنت وجود دارد.
از سوى ديگر، آيا مىتوان براى زن مسلمان در زمان غيبت، در صورتى كه همهى شرايط از نگاه فقاهت، اعلميت، عدالت، استقامت و قدرت اجراى دستورات الهى را دارا باشد، سمت رهبرى و مقام حاكم در دولت مبتنى بر اصل حاكميت خداوند را ثابت كرد؟
جواب اين است كه اكثر فقهاى بزرگوار معتقد به ثبوت اين مقام براى زن مسلمان نيستند، ولى ثبوت آن خالى از قوت نيست؛ زيرا دليلى بر عدم ثبوت نيست، مگر ادعاى اجماع در اين مسأله؛ درحالى كه اجماع در ذات خود حجت نيست و اعتبار ندارد، مگر اين كه احراز شود كه در زمان معصومين (ع) نيز ثابت بوده و از آن زمان دست به دست و طبقه
بعد از طبقه به ما رسيده باشد؛ ولى هيچ راهى براى اين احراز وجود ندارد.1
11. قضاوت با همهى اقسام آن مانند قضاوت عمومى، قضاوت مظالم، قضاوت مرتدين، ولايات حسبه، قضاوت براى كودكان و قضاوت براى زنان؟2
جواب:
قضاوت در اسلام عبارت است از حل و فصل خصومت بين
متخاصمين و پايان دادن به آن بر طبق موازين و معيارهاى تعيين شده در شريعت. قاضى شرعى نيز كسى است كه از طرف خداوند منصوب شده و از نگاه شرعى بر تطبيق احكام شرعى، اجراى حدود، اقامهى تعزيرات، قطع منازعات و مرافعات بين مسلمانان و گرفتن حق مظلوم از ظالم به هر ترتيب ممكن مشروع، به منظور حفاظت از مصالح بزرگ مؤمنان كه عبارت است از عدالت اجتماعى و ايجاد توازن، ولايت دارد.
در يك كلام، آنچه در اسلام براى پيامبر اكرم (ص) و امام (ع) ثابت است در ارتباط به دين اسلام در مرحلهى تطبيق شريعت، اجراى حدود، حفاظت از آنچه در آن مصلحت مىبيند، و قانونگذارى با عنوان ثانوى در منطقه فراغ (عرصهى مباحات اصلى) براساس مقتضيات شرايط و نياز زمان؛ براى فقيه جامع الشرايط نيز ثابت است؛ زيرا به امتداد و دوام شريعت جاويدانهى اسلام، زعامت دينى نيز دوام و استمرار دارد و نمىتوان اين زعامت را به زمان حضور منحصر دانست؛ چون با جاويدانگى شريعت انسجام ندارد. زعامت در زمان پيامبر اكرم (ص) در چهرهى رسالت، در زمان ائمهى معصومين (ع) در چهرهى امامت و در زمان غيبت در فقاهت فقهاى جامع الشرايط كه از آن جمله اعلميت است، تبارز مىيابد؛ با اين تفاوت – چنان كه در جاى آن يادآورى كردهايم – زعامت فقها در زمان غيبت، در طول زعامت پيامبر (ص) و ائمه (ع) در زمان حضور،
قرار دارد و از نگاه رتبه و كمال نيز پايينتر از آن است.
آيا اين زعامت دينى به مرد مسلمان واجد شرايط اختصاص دارد، يا زن مسلمان را نيز، در صورتى كه داراى همهى آن شرايط باشد، شامل مىشود؟
جواب اين است كه اكثر فقها قايل به تخصيص آن به مرد مسلمان و عدم عموميت آن هستند؛ اما عموميت آن، در صورتى كه تمام شرايط زعامت دينى در زن مسلمان فراهم باشد، خالى از قوت نيست. در مورد قضاوت عرفى بين مردم كه مبتنى بر ثبوت ولايت و زعامت دينى قاضى نيست، هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد.
12. رياست قاضا؟
جواب: جواب اين سوال از آنچه گفته شد روشن مىشود. اعم از اين كه قضاوت شرعى باشد يا عرفى، با معيارهايى كه بيان شد.
13. كانديد شدن براى پارلمان و ساير شوراهاى نمايندگى؟
جواب: زن مجاز است كه خود را براى ورود به پارلمان يا ساير مجالس نمايندگى، كانديد كند، مشروط بر اين كه هويت اسلامى و كرامت خود به عنوان يك زن مسلمان را حفظ كند.
14. اشتراك در انتخابات پارلمانى و ساير شوراهاى نمايندگى؟
جواب: بلى! مانعى نيست.
15. سفارت كشور در خارج؟
جواب: بلى! مانعى نيست.
16. زن پوليس باشد؟
جواب: بلى! مانعى نيست، مشروط بر دوشرط: 1 – حفظ كرامت، عفت، شرف، صلابت ايمانى و پوشش اسلامى، 2 – مرتكب عمل حرام نشود. در اين مورد فرقى بين مرد و زن وجود ندارد.
17. زن، مخبر يا عضو استخبارات باشد؟
جواب: بلى! مانعى نيست، مشروط به دو شرطى كه ذكر شد.
سوال دوم:
آيا سمتها و پستهاى اخير، يعنى كانديدشدن و اشتراك در انتخابات پارلمانى، سفارت كشور در خارج، پوليس و مخبر يا عضو استخبارات بودن، از ولايت عامه محسوب مىشوند؟ در صورتى كه پاسخ به سوال اول اين باشد كه جانشينى الهى در مسئوليت اجراى دستور الهى، تصدى همه يا برخى از سمتهاى يادشده را براى زنان – مانند مردان – مجاز مىگرداند، خواهشمندم به سوال سوم و چهارم پاسخ داده و به سوال پنجم منتقل شويم؟
جواب:
پستها و مقامهاى مورد اشاره در سوال، از ولايات عامه محسوب نمىشوند؛ زيرا ولايت عامه براى رسول اكرم (ص)، ائمهى اطهار (ع) و همچنين در زمان غيبت به طور فى الجمله براى فقها ثابت شده است و قبلاً گفته شد كه حكومتها در همهى كشورهاى اسلامى،
حكومتهاى غير شرعى هستند؛ زيرا حكومت شرعى مبتنى براساس اصل حاكميت خداوند است و – چنان كه پيشتر ياد شد – مقام حاكم در آن از سوى خداوند تعيين مىشود. بنابراين، برعهده گرفتن همهى سمتها و مقامهاى يادشده توسط زن، هيچ مانعى ندارد.
سوال سوم:
برعهده گرفتن ولايت عامه، مشروط به سه شرط است: 1 – آگاهى و علم به شريعت اسلامى؛ 2 – عدالت؛ 3 – داشتن كفايت و خبره بودن به حسب نوع ولايت. اين شرايط ممكن است در وجود زن نيز – مثل مرد – فراهم شود. اگر اين شرايط براى زن فراهم شود، آيا او مىتواند همه يا برخى از مقامها و سمتهاى هفده گانهى مندرج در سوال اول را برعهده بگيرد يا اين كه علاوه بر آن شرايط، مرد بودن نيز شرط است و بر زن حرام است كه آن مقامها را عهده دار شود؟ چرا؟ خواهشمندم با ادلهى اسلامى توضيح دهيد.
جواب:
اكثر فقهاى اماميه از پيشينيان و پسينيان، به ولايت عامهى فقيه جامع الشرايط به شمول شرط اعلميت، معتقد نيستند. قايلان به اين نظريه (ولايت عامهى فقيه) در ميان فقهاى اماميه كم هستند. كسانى هم كه معتقد به اين نظريه هستند، تحقق آن را مشروط به شرايط آن
مانند اعلميت، عدالت، كفايت و غيره مىدانند؛ اما ثبوت اين ولايت، براى زن مسلمان از نگاه اكثر فقها محل اشكال بوده و بلكه منع شده است، ولى از نظر ما ثبوت آن غير بعيد است، در صورتى كه همهى شرايط ولايت مثل اعلميت، عدالت، كفايت و غيره را داشته باشد. در مورد برعهده گرفتن ساير سمتها و مقامها توسط زن، هيچ اشكالى وجود ندارد.
سوال چهارم:
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
«اَلَّذِينَ إِنْ مَكَّنّٰاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّكٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ1»
، همانان كه اگر به آنان در زمين قدرت و حاكميت ببخشيم، نماز را برپا مىدارند، زكات را پرداخت مىنمايند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.
اين آيهى شريفه از وظيفهى اجتماعى امر به معروف و نهى از منكر سخن مىگويد و مؤمنان را به عنوان كسانى كه از قدرت و حاكميت برخوردار هستند، توصيف مىكند. هم وظيفهى اجتماعى بودن امر به معروف و نهى از منكر و هم توصيفى كه براى مؤمنان ذكر گرديده، هر دو از او صاف دستگاه حاكم و قوهى مجريه است. برعهده گرفتن
وظيفهى اجتماعى امر به معروف و نهى از منكر مانند وظايف جمع آورى صدقات و عوايد مالى و تقسيم عادلانهى اموال در ميان مسلمانان كه از امور مربوط به سازماندهى اقتصادى بخشى عمومى جامعه است، همگى احتياج به قدرت و حاكميت دارند. با توجه به آنچه گفته شد:
الف) آيا امر به معروف و نهى از منكر به عنوان يك وظيفه و فريضهى اجتماعى، منحصر به مرد است يا زن نيز در خطاب آيات قرآنى و احاديث شريف، مكلف به اين فريضه است؟ دليل اين امر چيست؟
جواب:
امر به معروف و نهى از منكر، يك فريضهى الهى و بدون هيچ فرقى بين مرد و زن، بر همه واجب است. اختصاص اين فريضه – مانند ساير فرايض الهى – به مرد بدون زن، غير محتمل است؛ زيرا زن هم مورد خطاب آيهى مباركه و احاديث شريف است. از سوى ديگر اختصاص يك حكم در شريعت مقدس به گروه خاص، منوط به تحقق موضوع آن حكم در آن گروه خاص است. به عنوان مثال اختصاص احكام حيض، استحاضه، نفاس و مانند آن به گروه زنان، بدان جهت است كه موضوع آنها به گروه زنان اختصاص دارد. در غير اين حالت، احكام شريعت واحد بين همهى پيروان آن مشترك است. بنابراين، وجوب امر به معروف و نهى از منكر، مانند وجوب نماز، روزه، حج و مانند آنها است و هيچ دليلى براى اختصاص
وجود ندارد و صرف اين كه خطابهاى قرآنى متوجه مردان است، دليل بر اختصاص نيست؛ زيرا:
اولاً؛ براساس قاعدهى «اشتراك همهى پيروان يك شريعت در تكليف) احكام شرعيه مجعول در شريعت مقدس، اختصاص به گروه خاصى ندارد.
ثانياً؛ خطابهاى قرآنى به طور نوعى متوجه مردم (ناس) يا انسان است كه هم مرد را شامل مىشود هم زن را.
ثالثاً؛ امر به معروف و نهى از منكر داراى مراتب و درجاتى است كه يكى از آن مراتب، امر به معروف و نهى از منكر با زبان است و اين مرتبه از امر به معروف و نهى از منكر، احتياج به قوهى اجرايى ندارد و هر كس كه هرچند به طور نسبى قادر بر آن باشد، بر او واجب خواهد بود.
ب) اگر جواب در سوال قبلى اين باشد كه زن نيز مكلف به اين فريضه است، آيا نتيجه اين خواهد بود كه زن مىتواند همهى مقامها و سمتهاى يادشده در سوال اول را برعهده بگيرد، يا تنها برخى از آنها را؟ و كدام يك را؟ و با چه دليل؟
جواب:
در سوال اول گفته شد كه زن مىتواند همهى سمتها و پستهاى هفده گانهى مذكور را بر عهده بگيرد.
سوال پنجم:
از اصول و ارزشهاى مكتب سياسى اسلام، «حاكميت امت» در حكومت اسلامى است. دربارهى اين قسمت از سوال بايد گفت:
اين فرض در سوال مبنى بر خلط و عدم تمييز بين «دولت مبتنى بر اصل حاكميت دين» و «دولت غير مبتنى بر حاكميت دين» است؛ زيرا مقام حاكم در دولت دينى، از جانب خداوند انتخاب و تعيين مىشود؛ اما در دولت غير دينى از جانب ملت انتخاب مىشود يا با قهر و غلبه به قدرت مىرسد.
از اين اصل، چند سوال پديد مىآيد:
الف) مسئوليت جامعه در مورد تشكيل دولت و انتخاب زمامدار چيست؟
جواب:
تشكيل دولت مبتنى بر حاكميت دين در زمان غيبت، به دست مقام حاكم در زمان غيبت است؛ زيرا بر مقام حاكم است كه اگر شرايط فراهم باشد و موانع وجود نداشته باشد، در مشاوره و گفت و گو با علما، استادان، انديشمندان، كارشناسان شايسته، امين و مخلص، به انتخاب اعضاى حكومت بپردازد. البته اين كار را بايد بعد از بررسى دقيق و فراگير سوابق و سوانح هر عضو و در نظر گرفتن ميزان شايستگى او براى حكومت، تخصص، كفايت، پاكى، قاطعيت و امانت او، بدون در نظر گرفتن معيارهاى مذهبى، حزبى، نژادى و خويشاوندى انجام دهد.
هم چنين بر مقام حاكم است كه سيستم «محاسبه» را در همهى اركان اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، آموزشى، امنيتى، نظامى و سياسى دولت، به وسيلهى كارشناسان امين و شايسته و مخلص تطبيق كند. با همين معيارها است كه حكومت اسلامى از حكومت غير اسلامى جدا مىشود؛ زيرا در حكومت غير اسلامى عوامل حزبى، مذهبى، نژادى و غيره حاكم است نه پاكى، اهليت و شايستگى.
اگر براى تشكيل حكومت اسلامى، چالشها و موانعى وجود داشته باشد، وظيفهى علما و مراجع بزرگوار است كه مردم را ارشاد و هدايت كنند و تصميم گيران را به تشكيل دولتى كه شريعت اسلامى در آن حاكم باشد، دعوت نمايند؛ نه حكومت سكولار مبتنى بر اساس غير دينى.
از سوى ديگر بر همهى دستههاى مختلف علما است كه در چنين دولتى به نشر آگاهى اسلامى در ميان همهى مردم بپردازند و در مقابل هر نوع تهاجم فكرى بيگانه با هر وسيله و راه ممكن بايستند و مردم را از انديشههاى اسلامى، ارزشهاى دينى و فرهنگ انسانى، بهره مند سازند؛ زيرا وظايف دينى در اسلام كه بيشتر به صورت انجام واجبات شرعى و اجتناب از محرمات الهى، تبارز مىيابد، صرفاً منحصر به انجام مسئوليت و خارج شدن از تكليف در برابر خداوند متعال نيست، بلكه تعاليم دينى، مردم و جامعه را از اخلاق نيك و ملكات فاضله نيز بهرهمند مىسازد و به نيروى دين و ايمان مجهز مىگرداند. اين يك امر محسوس و وجدانى است و در اين مورد تجربه بزرگترين برهان است. جامعه اى كه مقيد به دين اسلام و افكار و سنتهاى آن و مجهز به نيروى ايمان باشد، جامعه آرام، با امنيت و آرامش و متوازن خواهد بود و هر فردى در چنين جامعه اى در كمال آرامش و بدون خوف و نگرانى زندگى خواهد كرد و جان، عرض و مالش را در امنيت خواهد يافت. معناى اين كه دين اسلام مربى بشريت است و انسانهاى كاملى را تربيت مىكند كه بسان كوه راسخ و استوار هستند، همين است.
ب) آيا جامعه مسئوليت دارد كه زمامدار و دستگاه دولت را بر تطبيق شريعت اسلامى قادر بسازد و از او در اين امر تمكين كند؟
جواب:
پيشتر گفته شد كه تشكيل دولت اسلامى براساس اصل حاكميت
دين، منوط به قدرت حاكم شرعى در تطبيق شريعت الهى است وگرنه دولت غير اسلامى خواهد بود.
ج) حكم ايجاد جامعهى مدنى با همهى ابعاد و عرصههاى گوناگون آن چيست؟
ايجاد جامعهى مدنى با همهى ابعاد، گرايشها و عرصههاى مختلف آن هيچ اشكالى ندارد؛ چه در دولت اسلامى شرعى يا غير آن، مشروط بر اين كه خارج از دايرهى اسلام نباشد.
د) مشوره دهى و مبادلهى آگاهى و اطلاعات علمى و عملى از طريق افراد شايستهى امت و از مسير دستگاهها و سازوكارهاى شورايى و تشكيلات مختلف آن، چگونه خواهد بود؟
جواب:
اين يك امر ضرورى در همهى دستگاههاى دولت و اركان آن است؛ چه دولت اسلامى باشد يا غير آن. در دولت اسلامى مشورت كردن، يك عنصر اساسى بوده و بر قدرت حاكم با همهى تشكيلات آن، شرعاً واجب است. براى دولت اسلامى در تمام تشكيلات آن، سزاوار و شايسته نيست كه با تكروى و استبداد رأى عمل كند؛ بلكه بايد همهى اركان دولت و دستگاهها و اعضاى آن با كارشناسان شايسته و امينان مخلص كشور مشورت و گفت و گو كرده و سيستم محاسبه را با كمال دقت و به طور عينى و جامع
تطبيق كنند.
ه -) براساس اصل فوق (اصل حاكميت امت در حكومت اسلامى) سوالهاى ذيل را طرح مىكنيم:
1)
«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 1
وبايد از ميان شما گروهى باشند كه مردم را به نيكى فراخوانند و آنان را به كار پسنديده امر و از كار ناپسند و نكوهيده نهى كنند. اينانند كه رستگارند.
اين آيه از فريضه اجتماعى امر به معروف و نهى از منكر سخن مىگويد، فريضهاى كه امت اسلامى بايد به آن بپردازند؛ امتى كه منبع حاكميت در حكومت اسلامى است. جناب عالى «امت» را چگونه تعريف مىكنيد؟ آيا برعهده گرفتن فريضهى اجتماعى و واجب كفايى امر به معروف و نهى از منكر توسط امت، موجب مىشود كه زنان از گروه تطبيق كنندهى اين فريضه، دور ساخته شوند، يعنى استثنا گردند، هر چند كه اين زنان واجد علم، كفايت و شايستگىهاى مطلوب نيز باشند؟ به عبارت ديگر آيا مىتوان گفت كه «امت» در آيهى شريفه كه مكلف به انجام امر به معروف و نهى از منكرند، زنان را شامل نمىشود و منظور از آن تنها مردان است؟
جواب:
مراد از «امت» جماعت و گروه است؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر بر همه واجب كفايى است كه – مثل هر واجب كفايى ديگراگر گروهى آن را انجام دهند، از ديگران ساقط مىشود. همچنين بايد گفت كه مراد از امت، اعم از مردان و زنان است و هيچ فرقى بين آنان در برعهده گرفتن اين فريضهاى مهم اجتماعى نيست.
2) بيعت زنان با پيامبر اسلام (ص) و بيعت عقبهى دوم يكى از اشكال قادر ساختن زمامدار و دستگاه دولت بر تطبيق شريعت است. خداوند در آيهى ذيل از بيعت زنان ياد ميكند:
«يٰا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذٰا جٰاءَكَ الْمُؤْمِنٰاتُ يُبٰايِعْنَكَ عَلىٰ أَنْ لاٰ يُشْرِكْنَ بِاللّٰهِ شَيْئاً وَ لاٰ يَسْرِقْنَ وَ لاٰ يَزْنِينَ وَ لاٰ يَقْتُلْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ وَ لاٰ يَأْتِينَ بِبُهْتٰانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبٰايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛1
اى پيامبر! هرگاه زنانى كه ايمان آورده اند، با اين شرايط با تو بيعت كنند كه هيچ چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى نكنند، مرتكب زنا نشوند، فرزندانشان را نكشند، تهماست و افترا پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار پسنديده اى كه به آن فرمان مىدهى، تو را نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و آمرزش گناهانشان را از خدا بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
در مورد اين آيه چند سوال مطرح مىشود:
سوال اول: جمله (وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ) به كدام قسم از اقسام فريضهى امر به معروف و نهى از منكر، اشاره دارد؟ به فريضهى فردى به عنوان يك موعظه يا به فريضهى اجتماعى كه مستلزم قدرت و حاكميت است؟
جواب: منظور از معروف در آيهى شريفه، سنتى است كه پيامبر خدا (ص) آن را وضع كرده است. هر چيزى را كه پيامبر اكرم وضع كرده است، در بين مسلمانان، «معروف» ناميده مىشود.
سوال دوم: آيا «معروف» در آيهى شريفه منحصر به امور مشخصى است يا به معناى وسيعى است كه همهى اسلام را فرا مىگيرد؟
جواب:
از آن چه گفته شد جواب اين سوال روشن مىشود. مراد از معروف سنتى است كه پيامبر اسلام آن را به معناى وسيع آن وضع كرده است، نه خصوصى فريضهى امر به معروف و نهى از منكر.
سوال سوم: آيا بيعت زنان از يك عمل سياسى حكايت مىكند يا صرفاً بيعتى است در مورد مسائلى اعتقادى خاص و مسائل خاص زنانه، نه چيز ديگر؟ لطفاً اين مطلب را توضيح دهيد.
جواب:
بيعت به معناى تعهد و توليت است و عقد بيعت عبارت است از تعهد و مبايعه به خلافت و ولايت، يعنى قبول و اطاعت از كسى كه با او بيعت مىشود. بنابراين، آيهى شريفه خطاب به پيامبر، تصريح
مىدارد بر اين كه زنان مؤمن اگر با تو بر مبناى اطاعت از تو بيعت كنند، تو هم بيعت آنان را بپذير، مشروط به شرايطى كه در متن آيه آمده است. پس منظور از بيعت در آيه، يك عمل سياسى نيست، بلكه عملى است به معناى اطاعت و فرمانبرى و ايمان به رسالت پيامبر (ص).
3) از آن جا كه حاكميت امت با ارايهى مشورت و مبادلهى آگاهىها و تخصصىهاى علمى و عملى از سوى افراد شايستهى امت و از طريق دستگاهها و ساز و كارهاى شورايى تحقق مىيابد،
به مقتضاى آيه «وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ»1 كه داراى امور مؤمنان را شورايى معرفى مىكند؛ و به مقتضاى آيهى «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»2؛ مردان وزنان با ايمان ولى، يارو ياور هم ديگرند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند كه از فريضهى فردى امر به معروف و نهى از منكر در چارچوب موعظه حكايت مىكند؛
همچنين به مقتضاى عنوان سفارش و توصيه به حق، صبر و استقامت كه در آيهى «وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ»3 كسانى كه يك ديگر
را به حق سفارش مىكنند و به شكيبايى و استقامت توصيه مىكنند، ذكر شده است؛ و به مقتضاى اصل شايسته سالارى و ضرورت انتخاب شايستگان، كه گاهى ممكن است يك زن در علم، فقاهت، اجتهاد، عدالت و تخصصهاى مطلوب، شايستهتر از مرد باشد؛ و به مقتضاى مقياس تنوع در تخصصها و شايستگىهاى نوعى براى امور فرزندان و خانواده؛
اكنون چند سوال مطرح مىشود:
سوال اول: آيا واجب يا جايز نيست كه زن خود را براى مجالس پارلمانى كانديد كند يا در انتخابات شركت كند و از اين راه نقش خود را بر اساس آيات فوق در «شورا»، «تواصى» و «امر به معروف و نهى از منكر» ايفا كند و وظيفهى سياسى اسلامى خود را انجام دهد؟
جواب:
حاكميت امت در پرتو مذهب اماميه، با برپايى دولتى استوار بر اصل حاكميت خداوند تحقق مىيابد. از اين رو، تعيين مقام حاكم، با تصريح به نام و شخصى او از طرف خداوند در زمان حضور و با بيان اوصاف مشخصه در زمان غيبت صورت مىگيرد؛ اما تحقق حاكميت امت براساس ساير مذاهب اسلامى، با انتخابات و صندوقهاى رأى صورت مىگيرد نه با نص، جز رسالت پيامبر اكرم (ص) كه از نظر آنان نيز با نص ثابت شده است.
از سوى ديگر مشورت بين افراد شايستهى امت، اعم از مردان و
زنان، در تمام دستگاههاى دولت و تشكيل شورا، از واجبات و مكلفيتهاى دولت است؛ زيرا تبادل افكار و آگاهىهاى علمى و تجربه عملى و مشاوره در امور اجتماعى، سياسى، اقتصادى، امنيتى، فرهنگى، آموزشى و غيره در هر دولتى چه شرعى باشد يا غير شرعى، يك امر ضروى و حياتى است و پيشتر گفته شد كه وظيفهى شرعى مقام حاكم در دولت اسلامى اين است كه با كارشناسان، علما و نخبگان امين و مخلص اعم از مردان و زنان در همهى تشكيلات و دستگاههاى دولت، مشورت كند؛ زيرا برعهده گرفتن پستهاى حكومتى بايد براساس شايستگى و لياقت باشد، چه مرد باشد يا زن. بنابراين، زن مىتواند در صورت شايستگى، لياقت و تخصص، خود را براى عضويت در مجالس پارلمانى كانديد كند، چه در دولت اسلامى باشد يا غير اسلامى.
سوال دوم: اگر عضويت پارلمان براى زن مجاز باشد، آيا مىتواند رياست كميسيونهاى پارلمان را برعهده بگيرد؟
جواب: مىتواند رياست كميسيونهاى پارلمانى را برعهده بگيرد.
سوال سوم: آيا مىتواند رياست پارلمان را برعهده بگيرد؟
جواب: مىتواند رياست پارلمان را برعهده بگيرد.
سوال ششم:
به حساب آن چه فقهاى اسلام گفتهاند دولت اسلامى دولتى است كه همه حقوق انسان را رعايت مىكند و آزادىهاى مسئولانهى او را تضمين مىنمايد، از قبيل: آزادى شخصى، فكرى و اعتقادى، آزادى بيان و اظهار نظر و آزادى سياسى. از اين رو، انسان مىتواند پستهاى سياسى را اشغال كند و در امور سياسى مانند شورا و انتقاد از حكومت و آزادى بيان در حدود قوانين شريعت سهم بگيرد. از سوى ديگر، قاعده عمومى در اسلام، برابرى بين افراد و از آن جمله برابرى بين مرد و زن مىباشد. با توجه به موارد يادشده آيا مىتوان زن را در مورد برخوردارى از همهى حقوق و آزادىهاى سياسى يا برخى از آنها، از برابرى با مرد استثنا كرد؟ دليل صريح و قطعى الدلاله بر اين ادعا چيست؟
جواب:
در همهى عرصههاى حقوق اجتماعى، فردى، فكرى، آزادى بيان،
اظهارنظر، ورود در همهى انواع سرمايهگذارى ها، فعاليتهاى مالى در بازار و بورسهاى جهانى، كسب ثروتهاى طبيعى و احياى اراضى باير و غيره، زن از برابرى با مرد استثنا نمىشود. البته همهى اين فعاليتها بايد در حدود مجاز شريعت، انجام شود؛ زيرا سرمايه گذارىها و فعاليتهاى اقتصادى ممنوع و مغاير با ارزشها و اهداف دينى و اخلاقى مانند استفاده از ربا، تجارت شرابهاى الكلى، مرده، گوشت خوك، مواد مخدر، احتكار، تقلب و غيره از نگاه شريعت مجاز نيست.
از سوى ديگر، دولت شرعى اسلامى همهى حقوق را براى انسان مسلمان تضمين مىكند و همهى انواع و اشكال آزادى را براى او در نظر مىگيرد، ولى همهى اينها بايد در حدود مجاز شرعى باشد نه به طور مطلق؛ بدين معنى كه اين آزادى نبايد باعث سلب آزادى ديگران شود و نبايد با ارزشها و اهداف دينى و اخلاقى در تضاد باشد؛ مانند دروغ، غيبت و مانند آن كه انسان در اين موارد آزاد نيست. در همهى آنچه گفته شد، هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد.
سوال هفتم:
اگر كشور، غير اسلامى باشد مانند كشورهاى اروپايى يا كشورهاى اسلامى كه در آنها مطابق به حكم قرآن حكومت نمىشود؛ مانند اكثر
كشورهاى اسلامى كنونى: آيا جواب در مورد شايستگى زن در تصدى سمتهاى سياسى ذكر شده در سوال اول، تفاوت مىكند؟
جواب:
از نظر فقها در دولت استوار بر اصل حاكميت دين، تنها در سايه مورد اشكال وجود دارد: اول؛ زن متصدى بالاترين مقام حاكم در آن دولت (رياست عاليهى دولت) شود. دوم؛ در اين دولت زن عهده دار سمت قضاوت شود. سوم؛ در اين دولت زن عهده دار مقام افتا شود. هرچند كه اظهار در نظر ما جواز هر سه مورد است، مشروط بر اين كه شرايط اين سمتها در وجود زن فراهم باشد. اما برعهده گرفتن ساير سمتها در دولت اسلامى مبتنى بر حاكميت دين، توسط زنان، از نظر همهى فقيهان جواز دارد. اگر دولت، اسلامى نباشد، براى زنان برعهده گرفتن همهى سمت ها، بدون استثنا، جواز دارد.
سوال هشتم:
از مسلمات فقه اسلامى، قاعدهاى «تسلط انسان بر مال خود» است و معناى آن اين است كه بدون اجازه انسان، هيچ كس حق تصرف در اموال او را ندارد. بر اين اساس، بايد گفت انسان به طريق آولى، مسلط بر جان خود نيز مىباشد؛ يعنى هيچ كس بدون اجازه انسانها، حق تصرف در مقدرات و شئون آنان را ندارد. بر اساس اين قاعده كه مردم بر مال و جان خود
مسلط هستند و زن نيز به عنوان يك انسان، بر مال و جان خود تسلط دارد. پس دولتى كه در شئون زنان تصرفاتى دارد، بايد مورد رضايت آنان باشد؛ از رياست دولت گرفته تا قوهى مقننه؛ بدين معنى كه زن بايد در انتخاب اعضاى دولت سهيم باشد. با توجه به آنچه گفته شد، آيا اسلام براى زن اجازه مىدهد كه در انتخاب رئيس دولت، اعضاى حكومت، اعضاى قوهى مقننه و ساير مجالس انتخابى، اشتراك كند؟
جواب:
بلى! جايز است زن در انتخاب رئيس دولت، اعضاى حكومت، قوهى مقننه و ساير مجالس انتخابى به طور عموم اشتراك كند.
سوال نهم:
اگر براى زن جايز باشد كه نمايندهى مجلس قانونگذارى (پارلمان) باشد، آيا شهادت (گواهى) او در مسائل سياسى كه در پارلمان مطرح مىشود، مانند برخى از مسائل اجتماعى و فقهى، معادل نصاف شهادت مرد محسوب مىشود؟ به عبارت ديگر آيا رأى زن در مسائل سياسى يك رأى كامل حساب مىشود يا نصف رأى؟
جواب:
شهادت زن در همهى مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، معادل و برابر با شهادت مرد محسوب مىشود و هيچ فرقى بين آن دو وجود ندارد. همچنين رأى او مانند رأى مرد است.
اين كه شهادت (گواهى) زن نصف شهادت مرد محسوب مىشود، مربوط به موارد خاصى است كه نص خاص در شريعت دربارهى آنها وارد شده است.1
سوال دهم:
روشن است كه تقسيم نقشها و وظايف در داخل خانواده از ديدگاه اسلام، مبتنى بر خصوصيت مردانگى و زنانگى است. از همين رو، نفقهى زوجه را بر مرد واجب كرده و او را «قوام» بر زنان؛ يعنى متكفل و عهده دار امور آنان قرار داده است. با توجه به آنچه در محيط خانواده در نظر گرفته شده، آيا مىتوان تقسيم نقشها و مسئوليتها در حيات عمومى را نيز به خانواده و براساس خصوصيت مردانگى و زنانگى مقايسه كرد، يا اين كه خانواده و اجتماع دو عرصهى متفاوت هستند و نمىتوان تقسيم مسئوليتها را در اين دو عرصه يكسان پنداشت؟
جواب:
نظام خانواده در اسلام بر اين اساس بنيان نهاده شده كه به منظور حفاظت از موجوديت و كرامت زن و جايگاه والاى او در تربيت
فرزندان، سنگينى مسئوليتهاى زندگى در داخل خانواده با تمام عناصر آن بر دوش مرد نهاده شده است نه زن؛ اما در عين حال شريعت، زن را از انجام كارهايى كه با كرامت، شخصيت و هويت اسلامى او منافات نداشته باشد، مانع نشده است. بايد گفت آنچه گفته شد مربوط به محيط خانواده است، ولى در حيات عمومى در هشتم ابعاد آن هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد؛ بدين معنى كه اين دو عرصه با هم تفاوت دارد و نمىتوان مسئوليتهاى اجتماعى و عمومى را نيز بر محيط خانواده مقايسه كرد و نقش مرد و زن را نيز با آن معيارها سنجيد.
سوال يازدهم:
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
«وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَ لِلرِّجٰالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»1
؛ و مانند همان وظايفى كه به سود مردان برعهدهى زنان است، به طور شايسته به سود آنان برعهدهى مردان نيز مىباشد و مردان به درجهاى بر زنان برترى دارند.
در مورد اين آيهى شريفه اين سوال مطرح است كه منظور از درجهى كه مردان بر زنان دارند چيست؟ اين درجه چه معنى دارد؟ آيا اين درجه منحصر به زندگى خانوادگى است يا در زندگى عمومى نيز جريان مىيابد؟
جواب:
منظور از درجه در آيهى شريفه، «منزلت» و رتبه يا جايگاه است؛ زيرا منزلت مرد در داخل خانواده اين است كه او «اقوام» بر زن مىباشد. يعنى عهده دار امور او است؛ زيرا در مورد حق استمتاع مرد، زن حق امتناع ندارد و رهايى زن از قيد نكاح يعنى طلاق او نيز به دست مرد مىباشد. اين حكم مختص به داخل خانواده است و در بدل اين منزلت مرد در نظام خانواده، زن نيز حقوقى بر مرد دارد؛ مانند نفقهى مناسب شأن و كرامت زن، اعم از مسكن، لباس، غذا و معيشتى كه آرامش و امنيت او را تأمين كند و ساير حقوق. اما در خارج از محيط خانواده و در همهى عرصههاى حيات عمومى و شئون سياسى، اقتصادى، آموزشى و غيره، هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد.
سوال دوازدهم:
خداوند مىفرمايد:
«اَلرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ»1
؛ مردان قوام بر زنان، يعنى متكفل و عهده دار امور آنان هستند.
آيا قوّام بودن مرد بر زن كه در آيهى شريفه مطرح شده، منحصر به زندگى خانوادگى است يا اين قوميت به صحنههاى زندگى عمومى نيز
امتداد مىيابد؟
جواب:
قوّام بودن مرد بر زن منحصر به زندگى خانوادگى است؛ يعنى در قلمرو خانواده، مرد سرپرست آن است. اما در حيات عمومى – چنان كه گذشت – هيچ فرقى بين زن و مرد وجود ندارد.1
سوال سيزدهم:
احاديثى كه از حضرت رسول اكرم (ص) در وصف زن نقل شده مبنى بر اين كه زن ناقص العقل يا ناقص در دين است، آيا احاديث صحيحه هستند؟
در صورتى كه اين احاديث منسوب به پيامبر (ص) صحيح باشند، به طور مشخص معناى اين نقصان چيست؟ چگونه زن ناقص العقل است، در حالى كه شهادت او پذيرفته شده و داراى اهليت مالى است؟ در صورتى كه ناقص العقل باشد، چرا از تصرف در امور مالى مربوط به خود، محجور نباشد يا حداقل بدون اجازه شوهر يا ولى به او اجازه تصرف در امور مالى داده نشود؟ آيا اين نقصان داراى اين اثر است كه زن از حقوق و مسئوليتهاى سياسى در زندگى اجتماعى محروم شناخته شود؟
جواب:
اين حديث معتبر نمىباشد1 و نسبت دادن آن به رسول اكرم (ص) صحيح نيست. علاوه بر آن، اين حديث قابل تأييد و تصديق نيز نمىباشد؛ زيرا برخلاف محسوس و واقعيتهاى عينى است. چون ملموس و عيان است كه عقل زن در همهى عرصههاى علمى كه زن حضور و موجوديت دارد، از عقلى مرد كمتر نيست. از سوى ديگر، از آيات و روايات استفاده مىشود كه بين مرد و زن در اين مورد فرقى وجود ندارد. شايد اين حديت – بر فرضى اعتبار و صحت آن – ناظر بر اين باشد كه طبيعت نوعى زن، بيشتر از طبيعت مرد، حساس و داراى احساسات، محبت، رقت قلب و متمايل به آرايش، آراستگى و زيبايى است. از همين رو، گاهى اين احساسات بر عقلانيت و تفكر او در زندگى عمومى غلبه مىيابد و
اين بدان معنى نيست كه هر زنى چنين باشد؛ زيرا چه بسا زنى وجود دارد كه در اراده و قوت قلب، با صلابتتر و استوارتر از مرد مىباشد. از همين رو، به عنوان «زن آهنين» ياد مىگردد.
سوال چهاردهم:
حديثى است منسوب به پيامبر اكرم (ص) كه فرموده است:
«لن يفلح قوم ولّوا امرهم امرأة»
؛ قوم و مردمى كه سرپرستى كار خود را به زن بسپارند (زن را به زمامدارى خود بگمارند) رستگار نخواهند شد.
1) آيا حديث صحيحه است؟
جواب:
اين حديث1 معتبر نيست، بلكه غير قابل تصديق است، زيرا معناى آن اين است كه زن به عنوان زن، نمىتواند كشور را اداره كند و هيچ يك از شؤون آن را برعهده بگيرد. اين كه رهبرى و زمامدارى زن، منجر به سقوط كشور و نابودى همهى عرصههاى حياتى آن مىشود اين
امكان ندارد مگر اين كه عقل و انديشهى زن، نقصان و كمبود داشته باشد. در حالى كه پيشتر گفتيم چنين قضاوتى در همهى مراكز و انستيتوتهاى علمى و صحنههاى اجتماعى كه زن حضور دارد، بر خلاف وجدان و مخالف واقعيتهاى عينى است.
2) اگر هم نسبت اين حديث به پيامبر اسلام (ص) صحيح باشد، آيا از كدام طبقهى روايات است؟ از روايات آحاد، مشهور يا متواتر؟
جواب:
از خبرهاى واحد است و چون مضمون و محتواى آن مخالف واجدان است، بايد تأويل گردد.
3) اگر نسبت حديث به پيامبر اكرم (ص) صحيح باشد، آيا پيامبر آن را به عنوان اخبار و حكايت بيان كرده در مورد عدم رستگارى مردمى كه به شورا عمل نمىكنند. يعنى پيروان كسرى كه بعد از فوت او زمامدارى خود را به دختر او سپردند، در حالى كه آن دختر هيچ آگاهى از مسائل اجتماعى نداشت؟ يا اين كه پيامبر اين حديث را به عنوان قانونگذارى و حكم شريعت، بيان داشته كه در اين صورت معناى آن اين است كه بر هر زنى حرام است زمامدارى كشور را برعهده بگيرد؟
جواب: قبلاً گفتيم كه علاوه بر اين كه اين حديث غير قابل تصديق است، نسبت آن به پيامبر (ص) ثابت نشده و بر فرض ثبوت بايد تأويل گردد.
4) آيا پيامبر (ص) اين حديث را به اين عنوان بيان كرده كه ايشان به
حيث يك رهبر و زمامدار، شرايط مردم را در آن دوره درك كرده و مصلحت را در اين مىديده تا براساس شرايط آن زمان، زن صلاحيت زمامدارى را ندارد يا به عنوان پيامبر و مبلغ وحى الهى حكم ثابت شرعى را بيان كرده كه به موجب آن زن در هيچ زمان و مكانى نمىتواند ولايت عامه و زمامدارى را برعهده بگيرد؟
جواب: آنچه از پيامبر خدا (ص) صدور يافته ظهور دارد در اين كه به عنوان حكم شرعى بيان گرديده است، ولى پيشتر گفتيم كه صدور اين روايت از پيامبر (ص) ثابت نگرديده است و بر فرض ثبوت نيز بايد تأويل گردد. پس نمىتوان به ظاهر آن عمل كرد.
5) آيا مىتوان همهى سمتهايى را كه در سوال اول ذكر گرديد، با اين حديث مقايسه كرد؛ يعنى همه يا برخى از آنها به عنوان اين كه از ولايت عامه و زمامدارى محسوب مىگردند، بر زن حرام مىباشد؟
جواب: اين حديث بر فرض صحت آن، همهى سمتهاى مذكور در سوال اول را شامل نمىگردد، بلكه ظاهر آن اختصاص به ولايت امر يعنى ولايت عامه و زمامدارى جامعه دارد.
6) آيا مىتوان در فهم اين حديث براساس قاعدهى ذيل عمل كرد كه مىگويد: «معيار و ملاك، عموم لفظ است نه خاص بودن سببى كه در جمله ذكر شده است.» بدين معنى كه هرگاه در جمله اى لفظ عام همراه با سبب يا مورد خاصى ذكر شود، اين لفظ عام به سبب خاص، تخصيص نمىخورد و بر عموم خود باقى مىماند؟
جواب: اين قاعده1 با تفاوت موارد، تفاوت مىكند؛ زيرا اگر در موردى، علت حكم تصريح و ذكر شده باشد، مناط و ملاك، عموميت علت است. اگر علت ذكر نشده باشد، عموم يا اطلاق لفظ – در
صورتى كه وجود داشته باشد – بر حال خود باقى مىماند.
سوال پانزدهم:
1) با اين كه دلالت خبر واحد ظنى است نه قطعى، آيا مىتوان به آن عمل كرد؟
جواب: بلى! عمل به آن درست است در صورتى كه ه – م – هى سلسله سند آن به امام (ع) از طريق راويان ثقه باشد.
2) آيا در مسائل مربوط به نظام اسلامى و قواعد حقوقى، مىتوان به خبر واحد و ساير روايتهاى ظنى تمسك جست؟
بلى، مىتوان به آنها تمسك كرد، مشروط به دو شرط اول، اين كه همهى سلسله سند آن از راويان ثقه باشد. دوم، اين كه مضمون و محتواى آن مخالف كتاب و سنت نباشد.
3) آيا در مسائل مربوط به حقوق اساسى و قانون اساسى، مىتوان به احاديث مشهور تمسك كرد؟
بلى، در صورتى كه مفيد اطمينان و وثوق باشد و گرنه نمىتوان به آنها تمسك جست.
سوال شانزدهم:
مخالفان، يعنى كسانى كه معتقد به حقوق سياسى براى زن نيستند، به «اجماع» استدلال مىكنند. در اين جا چند سوال مطرح مىشود:
1) چنين اجماعى چگونه تحقق مىيابد؟
جواب:
اكثر فقها (رضوان الله عليهم) بر منع تصدى مناصب قضا، افتا و ولايت عامه (رهبرى) توسط زن در دولت اسلامى ادعاى اجماع دارند؛ يعنى دولتى كه استوار بر اساس حاكميت دين است. اما اين كه زن در دولت اسلامى متصدى منصبها و سمتهاى ديگرى اعم از سياسى، اقتصادى، اجتماعى، حقوقى و غيره شود، هيچ مانعى وجود ندارد و اجماعى هم در كار نيست. در دولت غير اسلامى كه مبتنى بر اساس دين نيست، چه در كشورهاى اسلامى يا غير اسلامى، جايز است زن هر
سمت از سمتهاى حكومتى را بدون استثنا و حتى رياست دولت را برعهده بگيرد.
دربارهى اجماع1 بايد گفت كه اعتبار و حجيت آن، منوط به كشف
ثبوت آن در زمان معصومين (ع) و وصول آن به ما به طور پيوسته و دست به دست مىباشد و گرنه هيچ دليلى بر حجيت اجماع – اعم از قولى و سكوتى – وجود ندارد.
مسيرهى متشرعه1 (سيره مسلمين يا پيروان شريعت) اگر معلوم شود
كه در زمان معصومين (ع) وجود داشته است، به دليل اين كه معصوم آن را امضا و تأييد كرده است، حجت مىباشد. اگر اين سيره متاخر از زمان معصومين باشد، چون كاشف از امضا و تأييد معصوم نيست، حجت نمىباشد.
از آن جا كه اجماع در ذات خود حجت نيست و هيچ راهى براى احراز اين كه از زمان معصومين به ما رسيده باشد، هم وجود ندارد، پس ادعاى چنين اجماعى هيچ اثرى ندارد و وجود آن كالعدم است. ولى اگر فرض شود كه اجماع حجت باشد، پس بدون ترديد مانند كتاب و سنت، يكى از ادله براى اثبات احكام ثابت شريعت مىباشد؛ شريعتى كه با تغيير زمان و مكان تغيير نمىيابد؛ زيرا در شريعت مقدس احكام موقت وجود ندارد كه اختصاص به زمان يا مكان خاص داشته باشد. چون احكام شريعت، قوانين ابدى و عمومى براى همهى بشريت در روى كرهى زمين است، بدون هيچ گونه فرقى بين مردان و زنان، سياه و سفيد، اين قاره يا آن قاره. اين قوانين به طرز و شكل معين و مشخص ثابت بوده و با تغيير و تحول زندگى عمومى در طول قرون و اعصار، تغيير نمىيابد.
به عنوان مثال نماز در عصر حجر، عين همين نماز عصر اتم و فضا مىباشد و همان گونه كه بر كسانى كه اشيا را با زور بازو هدايت مىكردند و زمين را با گاوآهن و وسايل دستى شخم مىزدند واجب بوده است، به عين ترتيب بر كسى كه همه چيز را با نيروى برق و حتى با انرژى هستهاى هدايت مىكند واجب است و نماز هر دو نفر هيچ فرقى با هم ندارد؛ چون نماز عصر پيامبر (ص) با نماز عصر ما يعنى عصر اتم و فضا هر دو يكى است و هيچ فرقى با هم ندارند. دليل مسأله اين است كه نماز مانند ساير احكام شرعى مثل روزه، حج و غيره با تحول حيات عادى عمومى تحول نمىيابد. البته ساير واجبات و محرمات نيز همين طور است. از باب مثال، دروغ، غيبت، دزدى و مانند آنها حرام است و اين حرمت با تغيير زمان و مكان و با تحولات زندگى عمومى بشر، تغيير نمىيابد.
به تناسب بحث، بايد گفت رابطهى انسان با عبادات يك نوع رابطهى معنوى و روحانى است و تحت تأثير زندگى عمومى قرار نمىگيرد و با مرور قرون و اعصار تحول نمىيابد؛ زيرا عبادات كه نقش بزرگى در اسلام دارد، رابطه اى بين بنده و پروردگارش و يك رابطهى روحانى و معنوى است كه با تغيير زمان و مكان و تحولات زندگى تغيير نمىيابد. اما رابطهى بين انسان و طبيعت يك رابطهى مادى است؛ از همين رو، تحت تأثير زندگى عمومى بوده و با تحول آن تحول مىيابد. به همين جهت است كه زندگى عمومى بشر در اين عصر، متكاملتر و پيشرفتهتر از زندگى عمومى در اعصار گذاشته است.
از اين جا است، كه عبادات در اسلام يك نقش تربيتى روحى دارد و رابطهى انسان را با خالق او، يعنى موجود مطلق آفريننده، به صورت ايمان به خداوند يكتا و بى همتا و بى شريك، تقويت مىكند و اين رابطه را در جان انسانها مستحكم مىگرداند. در رابطهى انسان با جهان
هستى دو مشكل بزرگ وجود دارد كه يكى منفى و سلبى و ديگرى مثبت و ايجابى است و عبادت و ايمان به خداوند هر دو مشكل را حل مىكند:
1) مشكل نخست، مشكل الحاد يا ناوابستگى، گم گشتگى و سرگشتگى انسان در صحراى پهناور هستى است. رابطهى انسان با خدا، او را از چنين حيرانى، پوكى و سردرگمى نجات مىبخشد و در همهى تحركات و رفتارهايش او را به يك موجود مسئول و پاسخگو در برابر خداوند تبديل مىگرداند و سلوك او را در همهى صحنههاى زندگى، پاك، معنا دار و مورد رضايت و خشنودى پروردگار متعال قرار مىدهد. بدين ترتيب نقش عبادات در اسلام اين است كه انسان را با موجود (مطلق) مرتبط مىسازد و اين رابطه را مستحكم و نيرومند مىگرداند و انسان را در راه راست و مستقيم قرار مىدهد؛ به گونهاى كه وى را از مشكل گم گشتگى، سرگردانى و ناوابستگى نجات ببخشد.
2) مشكل دوم، افراط در وابستگى يعنى شرك و بت پرستى است. مشرك كسى است كه بت مورد پرستش خود را، كه يك موجود «محدود»، ناتوان، بيچاره، بى شعور و ساخته شده دست بشر است، به موجود «مطلق» تبديل مىكند و اين ناشى از گمراهى و غرور بى جاى او از يك سو و احساس نياز به پيوند و ارتباط با يك وجود مطلق از سوى ديگر مىباشد؛ يعنى به خاطر همين دو جهت است كه انسان به قلب حقيقات دست ميزند و تحت تأثير اوهام و افكار غلط و
گمراه كننده اى قرار مىگيرد كه به تمام معنى او را كور ساخته است؛ آنچه را كه هيچ حقيقتى ندارد، حقيقت مطلق مىپندارد و به عنوان يك معبود، مىپرستد. به راستى بسيار نامعقول و نابخردانه است كه انسان به اين درجه از انحطاط برسد كه خرد و شعور خود را از دست بدهد و آن چه را به دست خود ساخته است، معبود و خدايش قرار دهد.
تنها درمان هر دو مشكل يادشده، يعنى مشكل گم گشتگى و ناوابستگى و الحاد از يك سو و مشكل بت پرستى و شرك از سوى ديگر، ايمان به خداى يكتاى بى شريك است؛ ايمانى كه شريعت آسمان، براى انسان ساكن كرهى زمين به ارمغان آورده است. اين ايمان مانند شمشير دو دم است كه با يكى ريشه الحاد را و با ديگرى ريشهى بت پرستى و شرك را قطع مىكند. ايمان به وجود توانايى مطلق، انسان را در حركت، رفتار و همه فعاليتهايش در عرصههاى گوناگون اجتماعى، فردى، خانوادگى، دينى، آموزشى و غيره، هدفمند، مسئول و پاسخگو در برابر خداوند مىگرداند و او را در طريق مستقيم عدالت قرار مىدهد و از رفتارهاى غير مسئولانه، انحرافى و مغاير با ارزشها و اهداف دينى و اخلاقى جلوگيرى مىكند. انسان در پرتو اين ايمان، در وجود و حركت خود در عالم هستى، از كتاب و سنت استمداد مىجويد و تنها از خداوند كمك مىگيرد؛ زيرا تنها خداوند، تواناى مطلق است. پس نقش ايمان به خدا، پيوند دادن انسان است به «وجود مطلق»، آرامش بخشيدن به جان و روان انسان، هدايت او، جلوگيرى از
گم شدن او در صحراى بىكران هستى و نيروى اعتماد بخشيدن به او در مسير پرطلاطم، طولانى و پر مشقت او در زندگى.
2) هرگاه اجماع منحصر به سيره متشرعه در زمان معصومين (ع) باشد، آيا مىتواند دليل براى احكام دايمى و قانونگذارى ثابت محسوب شود؛ به گونه اى كه اين احكام، با تغيير زمان و مكان تغيير نيابد، يا اين كه تنها اجماعى خواهد بود در قلمرو احكام غير ثابت كه براى زمان و مكان ديگر نمىتواند دليل شمرده شود؟
3) آيا اجماع سكوتى حجت مىباشد؟
جواب: اعتبار و حجيت سيره متشرعه بستگى به ثبوت آن در زمان معصومين (ع) دارد و اين كه از آن زمان به طور پيوسته و از طبقه اى به طبقه ديگر به دست ما رسيده باشد. از سوى ديگر، هيچ راهى براى احراز آن وجود ندارد. وضعيت اجماع سكوتى1 نيز به همين منوال مىباشد.
سوال هفدهم:
1) آيا مىتوان قياس را دليلى از ادلهى استنباط احكام شرعى تلقى كرد؟
جواب:
در استنباط هيچ يك از احكام شريعت، نمىتوان بر قياس تكيه كرد؛ زيرا احكام شرعى تابع ملاكهاى واقعى است و نمىتوانيم از طريق قياس به آن ملاكها دست پيدا كنيم. از سوى ديگر، قياس در هر مورد، منوط به احراز ملاك در مقيس عليه است و اين احراز در احكام شرعى غير ممكن است. از اين رو، قياس در آن موضوعيت ندارد.1 لذا در
روايات ما عمل به قياس مردود شمرده شده و محكوم شده است. از آن جمله امام (ع) فرموده است:
«السنة اذا قيست محق الدين»، اگر سنت مورد قياس واقع شود، دين از بين ميرود. و روايات ديگر.
2) اگر چنين باشد، حدود و ثغور عمل به آن چيست؟
جواب: از آن چه گذشت روشن شد كه عمل به قياسى به طور مطلق جايز نشست.
سوال هجدهم:
به نظر شما، آيا نوع نگاه به حقوق و مسئوليتهاى سياسى زن در چارچوب كلى نظام سياسى اسلامى، با نوع نگاه به حقوق او به عنوان يك موضوع جزئى فقهى تفاوت دارد؟ آيا با تفاوت اين دو نگاه، احكام و حقوق زن نيز تفاوت پيدا مىكند؟
جواب:
چنان كه گفته شد در نظام اسلامى به طور كلى در همهى ابعاد اعتقادى، عملى، سياسى، اقتصادى، حقوقى و غيره، هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد جز در سه سمت مهم از نظر اكثريت فقها كه قبلاً بدان اشاره شده است.
سوال نوزدهم:
شواهد و رويدادهايى در دورهى پيامبر اسلام (ص) نشان مىدهد كه زن،
مسئوليتهاى سياسى اسلامى خود را به بهترين و برجسته ترين وجه انجام داده است؛ به گونهاى كه مانند آن را نديدهايم. اما در عين حال چند سوال مطرح است:
1) چرا زن مسلمان بعد از صدر اسلام، نقش خود را از دست داده است؟
جواب:
منشأ تفاوت، تفاوت شرايط و محيط است نه اين كه مسئوليتهاى زن در دورهى رسالت با مسئوليتهاى او در دورههاى بعدى متفاوت باشد؛ زيرا احكام ثابت شرعى در شريعت براى مردان و زنان به طور يكسان، جاويدان است كه با شرايط متغير زمان و زندگى عمومى و عادى بشر، تغيير نمىيابد؛ چون اين احكام يك نوع رابطهى معنوى بين بنده و پروردگارش است و تحت تأثير شرايط متغير قرار نمىگيرد. به عنوان مثال نماز همان نماز عصر بعثت پيامبر است و كسى كه در آن زمان با دست كار مىكرد و كسى كه امروز با اتم كار مىكند، هر دو يك نماز را اقامه مىكنند. دليل مسأله – چنان كه قبلاً گفته شد – اين است كه اين مسائل يك نوع رابطه بين انسان و خداوند است و با تغيير زمان تغيير نمىيابد. در حالى كه رابطهى انسان با طبيعت چون يك رابطهى مادى است، هميشه در حال دگرگونى است. از اين رو، نمىتوان گفت مسئوليت زن در صدر اسلام با مسئوليت او در اين عصر تفاوت دارد.
2) آيا دليل اين موضوع، عوامل محيطى، سياسى و اجتماعى است؟
3) يا اين كه دليل آن فهم محدود و مضايق از آيات و روايات در خصوص نقش زن است؟
4) يا اين كه واقعاً اسلام حقوق و مكلفيتهاى سياسى زن را به رسميت نمىشناسد؟
جوابهاى 2، 3 و 4:
از آن چه گفته شد، روشن مىشود كه در حقوق و مسئوليتهاى سياسى هيچ فرقى بين مرد و زن وجود ندارد و جايى براى اين سوالها نيست.
سوال بيستم:
فقها در فهم فقهى آيات و روايات مربوط به اين موضوعات، تا چه حد تحت تأثير شرايط سياسى و اجتماعى بوده اند؟
جواب:
فهم فقها در مورد استنباط احكام شرعى از متون دينى، يعنى آيات و روايات، متأثر از شرايط و اوضاع متغير اجتماعى نيست؛ دليل آن اين است كه عمليهى استنباط احكام شرعى عبارت است از: «تطبيق قواعد عام اصولى بر عناصر خاص آن در فقه» و اين موضوع به شرايط و اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى ارتباط ندارد. بلى! فقيه گاهى در تكوين و ترتيب نظرى و تئوريك قواعد عمومى در علم اصول و گاهى هم در تطبيق آن قواعد بر عناصر خاص آن در
علم فقه، اشتباه و خطا مىكند. منشأ اين خطا يكى از عوامل زير است:
اول: توانايى فكرى ذاتى و شخصى فقيه؛ زيرا تفاوت فقها در اين توانايى، در تشخيص و تعيين قواعد و نظريات عمومى و ترتيب آنها در قالب دقيق و عميق و تطبيق درست آنها بر عناصر خاص آن، اثر زيادى دارد.
دوم: توانايى علمى قبلى فقيه؛ زيرا تفاوت فقها در اين توانايى نيز در ترتيب دقيق و عميق قواعد و تطبيق آنها، اثر بارزى دارد.
سوم: غفلت فقها از عناصر دخيل در تكوين يا تطبيق قواعد، نيز گاهى مىتواند منشأ اين اشتباه محسوب شود.
چهارم: تفاوت شرايط زندگى و محيطى كه فقها در آن به سر مىبرند، نيز گاهى، و به ندرت، منشأ خطا است.
نتيجه اين كه، شرايط سياسى كشور و اوضاع عمومى اجتماعى، در فهم و استنباط احكام شرعى از قواعد عمومى اصولى، تأثيرى ندارد.
سوال بيست و يكم:
آيا جايز است زن عهده دار سمت افتا در فقه و مرجعيت تقليد شود؟
جواب:
قبلاً گفته شد كه اكثريت فقها بر اين نظرند كه زن نمىتواند عهده دار اين سمت شود، ولى اظهر در نظر ما جواز آن است؛ مشروط بر اين كه همهى شرايط فتوا و تقليد در زن فراهم باشد.
سوال بيست و دوم:
خداوند در موارد صحبت با زنان پيامبر (ص) و رفتار آنان مىفرمايد:«وَ إِذٰا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتٰاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ ذٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»1؛ بگوييد، از پشت حجابى از آنان بخواهيد و از پس پرده با آنان سخن بگوييد. اين شيوه براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزهتر است.
«وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجٰاهِلِيَّةِ الْأُولىٰ»2؛ و در خانههاى خويش بمانيد و آن گونه كه زنان در روزگار جاهليت نخست نمايان مىشدند، در ميان مردم نمايان نشويد.
آيا اين آيات، اختصاص به زنان حضرت پيامبر (ص) دارد يا ساير زنان مسلمين را نيز شامل مىشود؟
جواب:
اين آيات مختص زنان پيامبر اكرم (ص) است.
سوال بيست وسوم:
هرگاه حقوق زناشويى كه بر زن مسلمان واجب است، مانند همخوابى، هم بسترشدن و خارج شدن از منزل با اجازه شوهر، با حقوق سياسى و اجتماعى زن در دولت اسلامى تعارض پيدا كند، آيا حقوق زوجيت مقدم خواهد بود يا حقوق امت و دولت اسلامى؟
جواب:
حق شوهر بر زوجه، استمتاع از او است هر زمان و در هر وقت كه بخواهد و زوجه حق ندارد از اين حق، امتناع ورزد يا از منزل خارج شود؛ به گونه اى كه با اين حق منافات پيدا كند. البته بايد بدانيم كه ثبوت اين حق شوهر بار زن، به اندازهى معمولى و متعارف آن است و اين مقدار، با كار زن و خارج شدن او از منزل به اندازهى شش يا هشت ساعتى كه معمولاً مرد نيز در همين مدت خارج از منزل است، منافات ندارد.1 اگر مطالبات مرد از باب عناد و
لجاجت و به منظور ممانعت از كار و وظيفهى زن باشد، آيا بر زن واجب است كه از شوهر اطاعت كند؟ دو احتمال وجود دارد؛ بعيد نيست كه واجب نباشد. مثل اين كه اگر مرد از همسرش مطالبه استمتاع در طول 24 ساعت را داشته باشد، اطاعت از او واجب نيست؛ زيرا ادلهى شرعى از چنين حالات و فرضهايى انصراف دارد.
اگر وظيفه و شغل زن، از سوى ولى امر، وظيفهى واجب او در دولت اسلامى باشد، شوهر حق ندارد زن را از آن وظيفه مانع گردد، هرچند با حق او منافات داشته باشد. ولى اگر چنين نباشد، وظيفه و شغل زن، واجب نيست و نمىتواند با حق شوهر كه واجب است، مزاحمت كند.
همچنين بايد گفت هرگاه زن در حالى كه كارمند دولت است؛ مثل اين كه معلم يا متصدى سمت ديگرى باشد، مرد اقدام به ازدواج با
او كند و زن هم ازدواج را مشروط به ادامهى كارش بپذيرد و بدين منوال عقد نكاح بين آنها منعقد شود، مرد حق ندارد مانع كار زن شود. همچنين اگر زن در ضمن عقد نكاح شرط كند كه كارمند حكومت شود و مرد نيز بپذيرد و عقد بر اساس اين شرط منعقد شود، مرد در آينده حق ممانعت ندارد.
در مورد هم خوابى يا همبسترى بايد گفت كه اين، حق زن بر شوهر است نه بر عكس.1
سوال بيست و چهارم:
آيا زن مسلمان حق دارد در عقد ازدواج، در مورد حقوق واجبهى زوجيت مانند هم خوابى و خارج شدن از منزل با اجازه شوهر، شرايط يا قيودى بگذارد؟
جواب:
بلى! زن مىتواند در ضمن عقد نكاح شرايطى بگذارد و در صورتى كه مرد راضى باشد و عقد بر اساس آن شرايط منعقد شود، واجب است كه مرد به آن شرايط عمل كند1.
سوال بيست و پنجم:
آيا حاكم و زمامدار دولت اسلامى صلاحيت انجام آن چيزهايى را دارد كه عمربن خطاب، خليفهى دوم، انجام داد؛ مانند: محدودساختن مهر،1 تعيين
مدت غيبت شوهر از زوجهاش1 ، وضع عطا يا بخشش براى كودكى كه مادرش او را از شير جداساخته باشد و نه قبل از آن و سپس عدول از آن به
قانون عطا يا بخشش براى هر كودك در هر سنى كه باشد؟
جواب:
بلى! محدود ساختن مهر جايز است در صورتى كه حاكم شرع و زمامدار دولت اسلامى تشخيص دهد كه مصلحت عمومى محدوديت را ايجاب مىكند؛ زيرا در شريعت مقدس، مقدار آن تعيين نشده است. همچنين اگر مصلحت ايجاب كند، او مىتواند براى غيبت شوهر از زوجه نيز مدت تعيين كند. اما تغيير حكم شرعى در صلاحيت حاكم اسلامى نيست، در هر مرتبه و مقامى كه باشد. حتى پيامبر اكرم (ص) به مقتضاى آيهى كريمهى «وَ مٰا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوىٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْيٌ يُوحىٰ» اين حق را ندارد.
در پايان – چنان كه قبلاً نيز گفتيم – بايد تأكيد كنيم كه بر زن مسلمان واجب است كرامت، شرف، عفت، نجابت و حجاب خود را به عنوان زن مسلمان و مؤمن در همهى حالات و در همهى عرصههاى اجتماعى، فردى، خانوادگى، سياسى، اقتصادى، آموزشى و مانند آن حفظ كند. هم چنين بر مرد مسلمان واجب است تا كرامت، شرف، عزت و دين خود را به عنوان مرد مسلمان و مؤمن در تمام حالات حفظ نمايد و از اين جهت هيچ فرقى بين مرد و زن نيست. همچنين بر كسى كه عهده دار سمتى در حكومت – چه اسلامى يا غير اسلامى – مىشود، لازم است خدمت به اسلام، مسلمين و كشور در همهى عرصهها و تحقق امنيت، ثبات، عدالت اجتماعى و توازن را هدف خود قرار دهد، نه اين كه هدف او رسيدن به كرسى و مقام و نيل به منافع شخصى باشد؛ هرچند به قربانى كردن مصالح نوعى و اجتماعى تمام شود. در همهى اين موارد هيچ فرقى بين مرد و زن نيست. والسلام
محمد اسحاق فياض
6 شوال 1424 هجرى قمرى